–حدو ۲۰۰۰ نفر
–حدود ۲۰۰۰ نفر-بعد اینکه شما پدرتون خیلی پولدار بودن؟
–نه دیگه ما روستایی بودیم و یه خانواده مستضعف میشه گفت
–چکار بودن پدرتون؟
–کشاورز بودن تو روستا و دامداری می کردیم
–چی داشتین؟ کشاورزی می کردین؟
–کشاورزی اون منطقه خب بیشتر گندم کشت میشه و هندوانه خودم منم کنارشون کار میکردم
–خب بعد درس خوندین؟
–بله درس که حالا من تا ۵ ابتدایی روستا بودیم بعدش اومدیم نیشابور و بقیه درسمو تو نیشابور خوندم
–نیشابور- تا کجا خوندین؟
–فوق دیپلم رو من گرفتم فوق دیپلم برق گرفتم و به دلیل مشکلات مالی که داشتم ادامه ندادم و حتی کنکورم ندادم که ادامه بدم وارد بازار کار شدم
–بازارکاریعنی کجا رفتین؟
–در ضمنی که من از همون ابتدا کار می کردم. یعنی از هممنون ابتداحتی دوره ابتدایی هم من کار می کردم. دوره راهنمایی و دبیرستانم که یک شیقت کار میکردم یک شیفتم سرکار می رفتم.
–چه کاری مثلا؟
–دیگه اون موقعه خب نقاشی ساختمان پیش عمو م کار میکردم .مغازه های مختلف برای شاگردی می رفتم.سیم کشی ساختمان کار می کردم.
شغل های مختلف رو من هم کار کردم هم تجربه کردم و یک برهه ای به این شکل گذشت.
–چند سالتونه؟
–من متولد ۶۴ ام حساب نکردم چند سالمه
–۶۴ میشه ۳۱
خب چی شد یه دفعه کارخونه دارشدین؟؟…..
ادامه داستان رو فیلم دنبال کنید؟